1 لحظه تفکر تا شناخت
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد )بخواند لباس پوشید و راهی خانه خدا شد در راه مسجد مرد زمین خورد و لباس هایش کثیف شد او بلند شد خودش را پاک کرد و به خانه برگشت مرد لباس هایش را عوض کرد دوباره راهی خانه خدا شد در راه مسجد و در همان نقطه مجددا زمین خورد او دوباره بلند شد خودش را پاک کرد و به خانه برگشت یک بار دیگر لباسهایش راعوض کرد و راهی خانه خدا شد و در راه مسجد با مردی که چراغ در دست داشت بر خورد کرد و نامش را پرسید مرد پاسخ داد:"من دیدم شما در راه مسجد دو بار به زمین افتادید "از این رو چراغ اوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم .
مرد اول از او به طور فراوان تشکر کرد و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند .همین که به مسجد رسیدند مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند .مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند مرد اول در خواستش را دوبا ر دیگر تکرار میکند و مجددا همان جواب را می شنود .مرد اول سوال میکند که چرا او نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند مرد دوم پاسخ داد:"من شیطان هستم "
مرد اول با شنیدن این جواب جا خورد شیطان در ادامه توضیح می دهد :"من شما را در راه مسجد دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم "
وقتی شما به خانه رفتید خودتان را تمیز کردید و به راه مسجد بر گشتید به خاطر آن خدا همه گناهانت را بخشید و با به زمین خوردن بار دوم خدا به خاطر ان همه گناهان گناهان افراد خانواده ات را بخشید من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم انگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید
بنابراین من سالم رسیدن شما را به خانه خدا (مسجد)فراهم ساختم .